چلسی و آبراموویج، از فرش تا عرش
جکلندن مینویسد، من میخوانم،در رویاهایم قدم به قدم درخیابانهای لندن قدم میزنم، خاطرههایش من را به اوایلقرنبیست پَرت میکند، به آنروزها که تهیدستی در لندن بیشمار بوده؛ چهمیبینم؟! مردم گرسنه هستند و گوشهای از خیابانها دراز کشیدهاند، گرسنه هستند و تشنه، اینجا لندن است، این پایینشهرها، همان جایی که اَبرهایش فقط آرزو و رویاها شکلگرفته، فقط امید است که این انسانها را زنده نگهداشته است..
این داستان بعدها الهام بخش جورج اورول برای نوشتن کتاب آس و پاسها در پاریس و لندن شد. همانکتابی که از یک انسان روسی میگوید، نامش بوریس است و روزگاری افسری در مسکو بوده، شغلش ظرف شستن در رستورانهاست، صاحب خانهاش یک انسان بد اخلاق که دینش یهود است و همیشه به او نیش و کنایه میزند، به بدبختیاش، به شغلش، طعنه میزند که چرا دختری حاضرنیست کنار او دراز بکشد، میگوید و میگوید، تا بوریس را هر صبحگاه افسرده راهی رستوران کند، بیحوصله ظرفهایش را بشوید.
با بوریس که دردودل میکنیم، میگوید دوستدارد یهودباشد، میگوید آنها پولدار هستند، گفتهاست هرکدام صاحب خانهای هستند، آرزو میکنم روسهای زیادی یهودباشند تا بتوانند پولدار بشوند..
سرنوشت بوریس به لندن کشیدهشد، خیالکرده بود آنجا بهتربوده؛ درآمدش بیشتر میشود، پولهایش را جمع کردهبوده، سفر کرده و آمده، اما همانکار، همانشغل و این بار رستورانی کوچکتر، صاحب خانهای باز هم جنس یهود، میگوید و میگوید و عَجَل امانش را میبرد؛ صاحبخانه یهود او را خاکاش میکند، قبر او در گورستانبرامپتون میباشد، ساختمان های نزدیکی به استمفوردبریج از جنوب و شرق چسیبدهاست، میدانید که استمفوردبریج روی نقطه حساسی در لندن و ما بین فولام و همرسمیت قرار دارد ومستقیما مرز غربی سلطنتی بخش کنسینگتون و چلسی محسوب میشود.
بوریس پایان قصهاش چنین یادکرده.؛ ” بعد من فرزندانی از روس لندن و پاریس را فتح خواهندکرد اگرچه عاشق این بودم در ایتالیا بزرگ میشدم.
1: آبراموویج؛ شهرلندن؛ باشگاه چلسی..
آبراموویچ مالک باشگاه چلسی است، همانی که جزو ثروتمند ترین انسانهای روی زمین یاد میشود، همانی که اهل روس است، دیناش یهود بوده،وطی سالهای اخیر باید گفت لندن را فتحکرده است، با پولش، با تیمی که جان به آن داده؛ تیماش که به عنوان شیرهای شهر یادش میکنند، مالکیاست که ستارگان را گِرد هم آورده، همانهایی که نود درصدشان در دوران کودکی فقر تنگدستی بزرگ شدهاند و حال باپول آبراموویچ به لندن آمدهاند..
رومن دقیقا همان خصوصیاتی که بوریس آرزویشرا داشته را دارد، اهل روس است؛ یهودمیباشد و بسیار پولدار، لندن را فتح کرده، ستارگان را جمعکرده و نامش یک نماد بزرگ در فوتبال انگلستان در تاریخ ثبتشده است.
آسوپاسهای شهر لندن تا کوچه پس کوچههای ایتالیا…
2.آنجلوتی..
در شهر رگولوایتالیا به دنیا آمده، با قلم شیوایخودش شرایط زندگیاش در دوران کودکی را چنین نوشتهاست..
” گیسپه، پدرم یک کشاورز مستأجر بود. او در مزرعهای به وسعت حدود 8 هکتار گندم، ذرت، چغندر قند، انگور با 10 گاو شیرده و چند مرغ و خروس کار میکرد. او یک تراکتور فیات 21 اسب بخار و یک ماشین درو داشت.”
او چنین اضافهکرده که مادرش به همراه پدرش در مزرعه کار میکرده، سختی را دیده و فقر را درک کردهاست.
آنجلوتیدر سال2009 مربی چلسی شد، با شیرهای لندن، همان سال قهرمان لیگ جزیره شد، آن ها با 86 امتیاز بالاتر از شیاطین سرخ فرگوسن جام را بالای سربردند، با 103 گل زده رکورد بیشترین گلزده را در اختیارداشتند، رکوردی که روزگاری فرگوسن منچستر با 97گل در سال 1999_2000 به نام خود ثبتکرده بودند.
با این وصف که مردان آنجلوتی جام حذفیرا بابرتری مقابل پورتسموث، با تک گل دروگبا و دردیدگاه 88 هزار تماشاگر قهرمانی را جشنگرفتند..
کودکی فقیر از ایتالیا در کنار مردی ثروتمند از روسبا دینی از یهود. به خاطرات بوریس شبیه است.! نیست.؟؟
نویسنده: ابوالفضل کریم آبادی( صدر )